شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : توسل وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل
من بد؛ولی هستی تو ازهربهترین بهترمهمانتم دیگر چه میخواهم ازاین بهتر؟ ماهمبارک شد دوباره سفرهات پهن است این روزها دارم بهاحسانت یقین بهتر
وقتی که دارم درد دین یـاد تو میافـتم دردی نباشد بیگمان از درد دین بهتر
باشم؛نباشم ازتوچیزی کم نخواهد شد از من که داری در میـان آستـین بهتر من چشم درچشمت شوم شرمنده خواهم شد مشغول خوبانت بشو؛من را نبین؛بهتر
گـشـتم مـگـرپـیـدا کـنم باب نجـاتـمرا پیـدا نـکـردم از امیـرالمـؤمـنـین بهـتر دربند مولا دیگر ازدنیا چه میخواهد؟ آغوش آقا باشد ازحصن حصین بهتر
با ریـشـههای چـادر زهـرای مـرضیه فردای محشر دارم ازحبلالمتین بهتر
مشکـل گـشایند اهلبیت اما گـرهها را از کـار من وا میکـند اُمُّالبـنـیـن بهتر
با قـصـد خـدمـت میروم کـربـبـلا اما عرض ارادت میکنم دراربعـینبهتر
هردفعـه زیرقـبه رفـتم با خودم گـفتم جایی نخواهم دیگراز این سرزمین بهتر
من حال خـوبم را ازآقـای خودم دارم با لطف اوشد روزگارم این چنین بهتر افسرده بودم اشک چشمم روبراهم کرد درروضههایش میشودحال غمین بهتر
گویی برای سنگهای تیزکوفی هست پیشانی ازسر بهتر و لب ازجبین بهتر حالاکه قصد ذبحداری پس مؤدّبباش باشد ببُر سر را ولی شمر لعـین!بهتر